از وقتی که محبوب آزار طلبم رفت و مرا تنها گذاشت
برای مشت کوبیدن چیزی ندارم بجز دیوار
وقتی که کتکش می زدم دوستم میداشت
اما من شیوه ی بهتری را در پیش گرفتم
اینکه با او هیچگاه برسر مهر نباشم
اری او همان کسی است که در رویاهایم می دیدم..
و ادمی همیشه کسی را که دوست میدارد می ازارد.
از وقتی که محبوب آزار طلبم رفت و مرا تنها گذاشت
برای مشت کوبیدن چیزی ندارم جز دیوار.اه...
برای له کردن جز تخم مرغ
برای کمربند بستن جز شلوار
برای پرت کردن جز بستنی
برای زدن بر سرش جز ساعت
برای اتش زدن جز کبریت
برای مشت کوبیدن جز دیوار.....
خیلی بده که وقتی می دونی یه کاری اشتباه دوباره انجامش میدی
وقتی که اندازه کل دنیا شکست میخوری صدای شکستن و خورد شدن استخواناتو میشنوی
ولی باز دونسته این کارو انجام میدی
وقتی از سر تا ته این قصه لعنتیو از بری
وقتی که هنوز داری از درد قبلی به خودت می پیچی می نالی دردهای تازه ام روش تلمبار میشه
چرا بعضی از دردا هیچ راه درمانی براش نیست؟؟؟
تمومی نداره
باید بکشی و بکشی
دوباره شکست و درد و اشک...
یه صدایی همش تو گوشم میگه:
حقته بکش
چون تو سزاواره رنجی ...
خیلی وقت بود که دست به قلم نبرده بودم !
از وقتی که سهم همه ی شعرام آتیش چهار شنبه سوری اون سال شد...
دقیقا یادم نمی یاد کی بود
انگار خیلی دوره...!
.
.
.
.
.
.
خیلی حرفا تو دلم جا خوش کرذه خیلی وقته که خودمو خالی نکردم
تو کاری کردی که دوباره با خودم رو راست شم
به خاطر همه بی رحمیات ازت ممنونم
ممنونم...